جدول جو
جدول جو

معنی بازی بازی - جستجوی لغت در جدول جو

بازی بازی
به بی پروایی کاری کردن، (بهار عجم) (غیاث اللغات) (آنندراج) : به بازی بازی فلان کار پیش رفت، (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
بازی بازی
کم کم و به بی پروائی کاری کردن
تصویری از بازی بازی
تصویر بازی بازی
فرهنگ لغت هوشیار
بازی بازی
به شوخی، از سر تفنن، غذا از سر بی میلی خوردن
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تآتر، (یادداشت مؤلف از تحفۀ اهل بخارا)، و رجوع به بازیجا شود
لغت نامه دهخدا
رقص، پایکوبی: وفتنه در خم و پیچ او پای بازی میکرد، (تاج المآثر)،
معلم چون کند دستان نوازی
کند کودک همیدون پای بازی،
فخرالدین اسعد (ویس و رامین)،
گروهی با نشاط و اسب تازی
گروهی در سماع و پای بازی،
فخرالدین اسعد (ویس و رامین)،
ز بس برّاق دیده لهو و بازی
بیامختند گوران پای بازی،
فخرالدین اسعد (ویس و رامین)،
آواز دل انگیز مرکب تو
آورده اجل را به پای بازی،
مسعودسعد،
هزار جان و دل اندر نظارۀ رخ اوست
چو زلف آن پسر آمد به پای بازی در،
سوزنی،
زلف را گو پای بازی بر گل و سوسن مکن
کت از این بازیچه خون صد چو من در گردنست،
جمال الدین عبدالرزاق
لغت نامه دهخدا
نازک نارنجی زودرنج. توضیح صفتی است نظیر نازک نارنجی و تقریبا مترادف آن منتهی بیشتر برای زنان خاصه زنانی که ناز و غمزه دارند و خود را می پرورند و دست بسیاه و سفید نمی زنند بکارمیرود، بچه بامزه ودوست داشتنی: (ما بچه های ناز نازی یواش یواش میریم بازی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پای بازی
تصویر پای بازی
پای کوبی رقص
فرهنگ لغت هوشیار
ناز کردن: دلم خسته ناز تست ای نیازی که روزی نیاسایی او ناز بازی (عثمان مختاری)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بز بازی
تصویر بز بازی
عمل و شغل بزباز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پای بازی
تصویر پای بازی
رقص، پایکوبی
فرهنگ فارسی معین